عاشق تنها(saeid)

 

·           

 

دوستت ندارم به اندازه ی اقیانوس، . چون یه روز به آخرش میرسی . دوستت ندارم به اندازی خورشید، . چون غروب میکنه . دوستت دارم . به اندازی روت که هیچوقت کم نمیشه


گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که... من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم

=======================

برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد . (پائولو کوئلیو

=======================

عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

=======================

به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی

=======================

نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن

=======================

روی یک طاقچه سنگی میون دو قاب رنگی بودن من وتو با هم داره تصویر قشنگی عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم

=======================

آفرینش روز و شب، زیبایی زمین و کهکشانها، درخشش ستارگان فروزان، همه حاکی از وجود پروردگار یکتاست، پس از او اطاعت می کنیم، چون او معین کرده که مرگ آغاز جاودانه هاست.

=======================
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم

=====================

خواب ناز بودم شبی.... دیدیم کسی در میزند.... در را گشودم روی او ...دیدم غم است در می زند... ای دوستان بی وفا...از غم بیاموزید وفا..غم با آن همه بیگانگی..... هر شب به من سر می زند

======================

هزار دستگاه ریو، صد دستگاه آپارتمان، هزار سکه طلا و میلیاردها ریال اسکناس دو هزارتومانی فدای یه تار موی گلی مثل تو

======================

هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند


بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم

=======================

خوشبختی مثل یه پروانه است . وقتی دنبالش می‌دوی پرواز می‌کنه اما وقتی وایسی میاد رو سرت میشینه

=======================

من همه ی قصه هام قصه ی توست اگه غمگینه اونم از غصه ی توست

=======================

سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا

=======================

تو بارانی من باران پرستم تودریایی من امواج تو هستم اگرروزی بپرسی باز گویم: تو من هستی و من نقش تو هستم

=======================

طبق قانون بقای شادی هیچ شادی از بین نمیره؛ بلکه فقط از دلی به دلی دیگه جابه جا می‌شه

=======================

اگرکسی واقعا کسی رو دوست داشته باشد بیشتر از اینکه بهت بگه دوست دارم میگه مواظب خودت باش...پس مواظب خودت باش

=======================

سه شنبه 18 دی 1389برچسب:, :: 18:45 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

·                                                                                                                                 

 

رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد ، اگر به حجله آشنایی ، برخوردی وعده ای به تو گفتند ، کبوترت در حسرت پرکشیدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنکن ! تمام این سالها کنارمن بودی ! کنار دلتنگی دفاترم ! درگلدان چینی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
آنجه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور میشوی آنجه را که دوست نداری تحمل کنی . همیشه باور داشته باش که خدا تو را فراموش نمی کند حتی اگر تو او را فراموش کرده باشی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
بعضی ها وقتی کاری داشته باشند دوستت هستند بعضی ها وقتی گیر می کنند دوستت هستند بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند بعضی ها نیستند و ادای بودن در می آورند بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند بعضی های دیگر هم به طور کلی هستند ولی آدم نیستند آنهای دیگری هم که آدم هستند نیستند
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم... بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد... خسته شدم بس که تنها دویدم... اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن... می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که... تنها گریه کردم... می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...خسته شدم بس که تنها ایستادم
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
یک نفر ..... یک جایی..... تمام رویاهاش لبخند توست و زمانی که به تو فکر می‌کنه احساس می‌کنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هرگاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش یک نفر ..... یک جایی..... در حال فکر کردن به توست -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروی. دو تا دست داد تا نگه داری. دو گوش برای شنیدن و دو چشم برای دیدن داد ولی چرا فقط یک قلب به تو داد؟ چون قلب دوم تو رو به کس دیگری داد تا تو آن را پیدا کنی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
باز هم غم عشق و ناله جدایی در من فغان کردنمی دانم آیا آب عشقی پیدا خواهد شدکه این آتش را در من خاموش کندگر این آب پیدا نشد این آتش در من چه خواهد کردمرا خواهد سوزاندولی من از خدا می خواهم که این آتش آتش عشق تو باشدخدایا! ما اگر بد کنیم،تو را بنده های خوب بسیار است، تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگر کجاست ؟
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن غم های گذشته، فراموش نکردن عبرت های گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو منعکس شود.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
لازمه ی خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست، بلکه حذف کردن افکار کهنه است، افکاری که به هیچ دردی نمی خورند.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن سعی کن همیشه طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی نیازی به پاک کن نداشته باشی.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگه تو خدا را فراموش کردی این رو بدون اون هرگز تو رو فرا موش نمی کنه چون دوست داره
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خوشبختی و بدبختی برای یه مرد شجاع مثل دست راست و چپش می مونه . اون هر دوشونو به کار می‌بره
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
مردم به همان اندازه خوشبخت اند که خودشان تصمیم میگیرند. خوشبختی به سراغ کسی میرود که فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد. دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگر نماز گزار بداند که چقدر از رحمت الهی او را فرا گرفته هرگز سر از سجده بر نمی دارد... بسیج قزوین -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
چه بسا اشخاصی که تنها با طنین کلنگ گورکن از خواب غفلت بیدار می شوند. ناپلون بناپارت
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
عشق را دوست دارم ولی نه در قفسبوس را دوست دارم نه در هوستو را دوست دارم تا آخرین نفس

سه شنبه 18 دی 1389برچسب:, :: 18:39 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

مادر داماد : ببخشين ، كبريت دارين؟

مادر عروس : كبريت ؟! كبريت براي چي!؟

مادر داماد : والا پسرم مي خواست سيگار بكشه...

مادر عروس : پس داماد سيگاريه....!؟

مادر داماد : سيگاري كه نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سيگار مي چسبه...

مادر عروس : پس الكلي هم هست..!؟

مادر داماد : الكلي كه نه... والا قمار بازي كرده و باخته ! ما هم مشروب داديم بهش كه يادش بره

مادر عروس : پس قمارم بازي مي كنه...!؟

مادر داماد : آره... دوستاش توي زندان بهش ياد دادن...

مادر عروس : پس زندانم بوده...!؟

مادر داماد : زندان كه نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش يه كمي بازداشتش كردن...

مادر عروس : پس معتادم بوده...!؟

مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...

مادر عروس : زنش !!!؟؟؟

مادر داماد : والله زن خودش كه نه، هموني كه در غياب زنش باهاش رابطه داشت.... دوستش

مادر عروس : دوست دخترش؟؟؟ پس دوست دختر هم داره؟

مادر داماد : دوست دختر كه نميشه گفت . ازش بچه هم داره... يه جورايي زنش مي شه ديگه

مادر عروس: بچه ؟؟؟ يعني بچه هم داره ؟؟؟؟

مادر داماد : بچه كه نه. الان ديگه 18 سالشه.مردي شده براي خودش

مادر عروس : پس شما براي نوه تون اومدين خواستگاري؟؟؟؟

مادر داماد : البته من خوب نمي دونم ... گويا پسرم با پسرش به يه دختري تجاوز كردن حالا حامله ست....دختره هم پاشو توي يه كفش كرده كه بايد منو بگيري.... نمي دونم بچه كدومشونه ....بهر حال آدرس اينجا رو دادن به ما

مادر عروس : حامله؟؟؟؟يعني دختر ما حامله است؟؟؟؟ دارين مزخرف مي گين

مادر داماد: والله من كه نمي دونم ...پسر و نوه م كه چيزي به من نگفتن....پدر دختره كه گاهي شبا مي اد پيشم و باهم رابطه داريم پريشب بهم گفت...شايدم دروغ گفته

مادر عروس: پدر دختره؟؟؟؟ شوهر من؟؟؟ با تو رابطه داره؟؟؟

مادر داماد: والله نبايد اينو مي گفتم ...حقيقتش رو بخواي ما خونواده آبروداري هستيم...نخواستم بگي دخترمو حامله كردن حالا مي زنن زيرش....در هر حال باز امشبم از پدرش مي پرسم...قسمش مي دم راستشو بگه و بگه بچه مال كدومشونه...آخه شب ازدواج كه نبايد مرد به زنش دروغ بگه.درسته خانوم؟؟؟؟

وااااااااااااااااااااا....چرا غش كردي؟؟؟؟ راستي كبريت نياورديا!!!!!؟؟؟؟؟

 

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:35 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

عشق نمي پرسه اهل کجايي ، فقط ميگه تو قلب من زندگي مي کني . عشق نمي پرسه چرا دور هستي فقط ميگه هميشه با من هستي . عشق نمي پرسه که دوستم داري فقط ميگه : دوستت دارم
 
 
 
 
 
 
درشهرعشق قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم که براش دعاکنم واي چي ميديدم باورم نميشه اون قلبه همون کسيه که چندساله پيش دله منو شکسته بود
سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! در همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن به ديگري خود را بشکند !!
 
 
 
 
 
عشق تنها براي يک بار مي ايد و براي تمام عمرش مي ايد عشق همان بود که به تو ورزيدم حقيقتا همان يک بار حقيقتا همان يک بار و از بس بدان اويختم تا هميشه همه ي زندگي ام با ان بيش خواهد رفت بس تا هميشه عا شقت مي مانم
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشه و اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن تا شادي نااميد نشه اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم هیچ گاه برای امدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من
 
 
از کسی که دوستش داری ساده دست نکش. شايد ديگه هيچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن .چون شايد هيچ وقت ،هيچ کس تو رو مثل اون دوست نداشته باشد 
 
 
 
 
 
 
 
چروي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...
 
 
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند
 
 
اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود
 
·           
18 دی 1389برچسب:, :: 18:29 :: نويسنده : سعید فاتحی






































دو شنبه 18 دی 1389برچسب:, :: 18:28 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

 

 

 

دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!

دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست!

دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند!

دانشجوی پزشکی :
تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!

دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک ، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است!

دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد!


دانشجوی روانشناسی : درون گرا ، خجالتی ، کم حرف ، یک شخصیت منحصر به فرد!

دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست ، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند!

دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند!

دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است!

دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست!

داشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود!

دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد!

دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند!

دانشجوی زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم!

دانشجوی زبان انگلیسی : !
It is always silent

دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد!

دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است!

انشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم!

دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود!
دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد!

دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند!

دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست ، هیچکس تنها نیست!

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:27 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

1- اگه بهتون زنگ زد (در این مسئله فرض بر آروین نام بودن دوست پسرتونه...!!!) بگین سلام حمید جون. بعد یه دفعه انگار که تازه متوجه شدین بگین اوا خاک به سرم علی تویی؟؟؟؟ می تونین این سیر رو تا هفده بار تکرار کنین ولی بار هجدهم دیگه خطر مرگ داره.من مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم.

2 - بهش زنگ بزنین و بگین کسی خونه نیست و دعوتش کنین خونتون ، بعد با دختر همسایه برید سینما و .........

3 - تا یه شوخی کوچیک با شما کرد سریعا جبهه بگیرین و باهاش دعوا کنین. با کلماتی از قبیل:مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟...یا یه همچین چیزایی .ولی دو تا سه دقیقه بعد خودتون یه جک فجیع یا افتضاح تعریف کنید و بعدش بشینید و قیافه بنده خدا رو تماشا کنید.

4 - آرایش شدید بکنید و از این شلوارای خیلی برمودا و آستین های مانتوتونو خیلی بزنید بالا و برید جلوی بنده خدا رژه برید و وقتی به شما نزدیک شد و به دو سه متری شما رسید ، سرش داد بزنید و بعدش بشینید و زجر کشیدنش رو تماشا کنید.
5 - عکسهای دو نفره ای رو که با پسر نوه عمه ی خاله ی پدربزرگ پسر دختر خالتون و یا امثالهم گرفتید بهش نشون بدید ولی بهش اجازه ندید حتی یه دونه عکس باهاتون بگیره.
6  موقع تولدش جلوی دوستاش فقط بهش یه شاخه گل هدیه بدید و حالشو حسابی بگیرید و (احتمالا بسته به قدرت و توانایی قلبی و شرایط جوی) بشینید و سکته شو تماشا کنید و لذت ببرید.
7 - همین که تو ماشین بغل دستش نشستین شروع کنین به عطسه کردن و از بوی ادکلن چند صد هزار تومنیش که با زجرکش کردن پدر و مادرش خریده ایراد بگیرید و بهش بگید که به این بو حساسید.
8 - وقتی داره باهاتون حرف می زنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو بردارید و به یکی از دوستاتون زنگ بزنید و چهار ساعت و چهل و هشت دقیقه با دوستتون حرف بزنید و اون بدبختو تو کف حرف زدن و تو فکر قبض موبایل بذارید
با عرض شرمندگی بدلیل اینکه آقایون زیاد اذیت نمی شن مطالب کمتر بود.

لطفا مثل دفعه قبل اين تاپيك رو به جنجال و حاشيه نكشيد !!!

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : سعید فاتحی

راههاي اذيت كردن دوست دخترها. پسرا اينا رو حفظ كنيد و در مواقع نياز به كار ببنديد.



هروقت به موبايل شما زنگ زد و مشغول تعريف کردن وقايع روزانه اش بود(که معمولا اين کار را با افزايش شاخ و برگ و با آب و تاب دادن به آن انجام ميدهد) صحبت هايش را قطع کرده و اعلام نماييد که پشت خطي داريد و لطف کند و 1 ساعت ديگر تماس بگيرد !




هر وقت خواستيد وي را سوار ماشين کنيد با استفاده از عطر زنانه مادر و يا خواهر محترمتان فضاي ماشين را عطر آگين کنيد و هنگامي که ازتان پرسيد اين بوي چيست شروع به تناقض گويي کنيد تا تصور کند رقيب دارد!(مسلماً اين عمل بسيار غير انساني است و تنها در صورتي اين کار را انجام دهيد که مطمئن شويد بعد ها ناحيه اي از وجود شما به نام وجدان شروع به خارش و درد نخواهد کرد)



دائماً اسم وي را اشتباهي صدا کنيد (مثلاً اگر اسمش سارا است او را شيما صدا بزنيد تا هر گونه امکان اشتباه اعم از لپي و ... به ذهنش خطور نکند و به شک بيفتد که رقيب دارد).اگر هم پرسيد شيما کيست بگوييد دوست دختر قبلي ام که تيريپي لاو گونه با او داشتم !



مدام به طرز لباس پوشيدن وي گير دهيد .مثال:
شما- اين چه شلواريه؟چرا اينقدر کوتاهه؟مگه بابات پول نداره واست شلوار بخره؟


دوست دخترتان: کجاي شلوار من کوتاهه ؟تا سر قوزک پام اومده!


شما- بد تر!اين چه وضع لباش پوشيدنه؟چرا مثل قرون وسطي تيپ ميزني؟الان همه شلوار کوتاه ميپوشند تو چرا مثل زناي 70 ساله لباس پوشيدي؟!؟!؟!

(البته لازم به ذکر است که زنان 70 ساله در صورتي که در قيد حيات باشند هرگز شلوار نمي پوشند و به دليل کهولت سن و نزديک بودن به زمان فسيل شدن فقط دامن مي پوشند.دليلش رو هر وقت 70 ساله شديد مي فهميد!)




از يک هفته قبل از تولد تا يک هفته بعد از تولدش مفقود الاثر شويد و در دسترس نباشيد و هنگامي هم که از شما درخواست هديه نمود به وي بفرماييد:مگه من و تو واسه هديه دوست شديم؟مهم اينه که قلبامون پيش همديگه باشه که هست!(لازم به ذکر است در ساير اعياد سال از قبيل ولنتاين، سالگرد دوستي،روز عيد نوروز و .... نيز همين عمل را انجام دهيد)



هنگامي که با او قرار داريد يک پاکت مگنا(
Magna) گازوييلي خريداري نموده و مانند اگزوز ماشين دائماً از خودتان دود متصاعد کنيد در ضمن دود تهوع آور سيگارتان را نيز مرتباً به سمت وي حواله دهيد


هر وقت با او بيرون ميرويد مانند انسانهاي چشم چران مدام به لنگ و پاچه دختران مردم نگاه بيفکنيد



هنگامي که دوستش را با خودش سر قرار آورد کانون توجهاتتان به سمت دوستش باشد و قبل از خداحافظي از دوستش بخواهيد شماره اش را به شما بدهد!



و اگر مي خواهيد شورش را در آوريد و حسابي سکه يه پولش کنيد با يکي ديگر از دوست دختر هايتان(که مطمئناً همه پسر ها براي روز مبادا چنين چيز هايي دارند) به جايي برويد که مطمئنيد وي و چند تا از دوستان صميمي اش(که البته شما را هم ميشناسند) آنجا حضور دارند!


- نکته: دختر خانم ها معمولاً به دليل وجود خصلتي به نام حسودي جلوي دوستان صميمي خود پز دوست پسر هاشون را ميدهند حال تصور کنيد که يک دختري وقتي که پيش دوستان صميمي اش ميباشد - در حاليکه مشغول تعريف دادن از دوست پسرش- ناگهان دوست پسرش را مشاهده کند که دست در دست دختري ديگر از آن ناحيه رد ميشوند(اين يكي خيلي حال ميده حتما امتحان كنيد
)

بعد وقتي باهاش تو پارک قدم مي زنيد اس ام اس هاتون رو چک کنيد و به دختر جماعت نگاه کنيد. ( سعي کنيد درست جلوي چشم دوستتون اين کار را بکنيد )

وقتي پيش دوستتونيد اونيکي دخترا رو نشون بديد و بگيد مثلا: عجب مانتوي باحالي پوشيده


تو ماشين که هستين و دوستتون در حال گوش دادن به موزيک مورد علاقه شون هستند بزنيد به يه اثر زيبا از دکتر شجريان گوش کنيد

وقتي در کافي شاپ در حال صرف انواع نوشيدني و ... هستيد بي کلاس ترين نوشيدني مثل چايي را سفارش بدهيد


وقتي قراره با هم به مهموني يا ... بريد از درويشانه ترين لباسهايتان استفاده کنيد تا آنتي کلاس عمل کرده باشيد
نتيجه اخلاقي = کلا بي کلاس باشين تا راحت باشين


- هميشه دوست دخترتون رو با اسم دوست دختر قبليتون که اونم ميشناسه صدا کنيد و (بعد معذرت بخواهيد)


- وقتي از جايي که با هم چيزي خورديد و شما حساب کرديد بيرون اومديد بگيد:اصلا ارزش نداشت و فقط پولتون رو دور ريختيد.


-آخر نامه ها مثله اين تازه به دوران رسيده ها زرت و زورت ننويسيد (دوستت دارم)


- ولنتاين مسافرت باشيد.

- هميشه يک شاخه گل بهترين هديه هست.


- وقتي موهاش بلنده بهش بگيد کوتاه کنه و اگر کوتاه کرد بگيد: الان فهمبدم هيچ مدل مويي بهت نمياد. بلند که بود قشنگتر بود.


- به بهانه ي ترافيک 33دقيقه و 14ثانيه دير بريد سر قرار.دانشمندان در آخرين تحقيقات خود ثابت کرده اند که اگر ديرتر از اين زمان برويد خوشگل مورد نظر (آي کيو همون دختره ديگه) محل را ترک خواهد کرد و اگر زود تر برويد پررو ميشود.


- فقط از رنگ صورتي بدتون مياد (مورد استفاده در 99/99درصد از مواقع)

- از مزه ي رژ لب چندشتون ميشه (وا!!!!!!!!!)


اين ها همش امتحان شده است. فقط يه كم دوست دختر خودتون رو بسنجيد چون به شخصه خود من چندين بار مورد ضرب و شتم قرار گرفته ام. بايد بگم كه هيچ مسيوليتي هم نميپذيرم. ولي اگه دوست دخترتون يه خورده پررو شد حتما از اين روش ها استفاده كنيد.




.....................




در پیرو اعتراضات شدید خانوم ها از روش های دوست دختر آزاری و حمایت از آنها اینک راههای دوست پسر آزاری!
(به اين ميگن عدالت در كوچولو
)

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:23 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

دو، سه هفته قبل از عروسي، دغدغه ي خاطرش اينه كه : من چي بپوشم؟!
توي اين مدت هر روز يا دو روز يه بار " پرو" لباس داره...
اون دامن رو با اين تاپ ست مي كنه، يا اون شلوار رو با اون شال!!
ممكنه به نتايجي برسه يا نرسه! آخر سر هم مي ره لباس مي خره!!
بعد از اينكه لباس مورد نظر رو انتخاب كرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرايش صورتش و تعيين مي كنه...اگر هم توي اين مدت قبل از مهموني، چيزي از لوازم آرايش مثل لاك و سايه و...كه رنگهاشو نداره رو تهيه مي كنه...
حتي مدل مويي كه اون روز مي خواد داشته باشه رو تعيين مي كنه...مثلا ممكنه " شينيون" كنه يا مدل دار سشوار بكشه...! حفظ بكنه...
يه رژيمي هم براي پوست صورت و بدنش مي گيره..! مثل پرهيز از خوردن غذاهاي گرمي!
ماسك هاي زيادي هم مي زاره، از شير و تخم مرغ و هويج و خيار و توت فرنگي و گوجه فرنگي(اينا دستور غذا نيستا!!)گرفته تا ليمو ترش ( اين ليمو ترش واقعا معجزه مي كنه، به يه بار امتحانش مي ارزه!)
اين ماسك ها براي شفاف سازي!( ببخشيد سياسي شد!) پوسته...
البته حتما توي اين مدت يه تمرين رقصي هم مي كنه، تا بدنش از خشكي در بياد و اون روز حسابي بتركونه!( ببخشيد، دل ربايي بكنه!)
خوب، روز موعود فرا مي رسه!
ساعت 8 صبح از خواب بيدار مي شه( انگار كه يه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، مي پره تو حموم، بعد از " اپيليدي"! و استحمام كه 2 ساعت طول مي كشه...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 مي ياد بيرون...( البته ممكنه يه بار هم تو حموم ماسك بزاره...كه تا ساعت 11 در حمام تشريف داره!)
بعد از ناهار...!

لباس مي پوشه مي ره آرايشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرايشگاه گرفته براي ساعت 1:30 بعد از ظهر...
توي آرايشگاه كلي نظر خواهي مي كنه از اينو اون كه چه مدل مويي براش بهترتره، هر چي هم ژورنال آرايشگر بنده خدا داره رو مي گرده( البته حتما روزهاي قبل مد موهاي زيادي رو ديده، يا از تو
fashion tv يا moda tv و... يا internet...اما هنوز به نتيجه اي نرسيده!!) آخر سر هم خود آرايشگر به داد طرف مي رسه و يه مدل بهش پيشنهاد مي كنه و اونم قبول مي كنه!!
ساعت 3 مي رسه خونه... بعد شروع مي كنه به آرايش كردن...!
صد مدل خط چشم و خط لب مي كشه و پاك مي كنه!
ساعت 5 بعد از ظهر بالاخره به نتيجه اي مي رسه و مي تونه برحسب رنگ لباسش يه آرايش خوبي داشته باشه!!
بعد از پوشيدن لباس كه خيلي محتاطانه صورت مي گيره( كه مدل موهاش خراب نشه) يه عكس يادگاري از چهره ي زيباش مي گيره كه بعدا به نامزد آينده اش نشون بده!!
ساعت 8 عروسي شروع مي شه...يه جوري راه مي افته كه نيم ساعت زودتر اونجا باشه!!

 

 

سه شنبه 18 دی 1398برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

 

یه دختر خوب هیچ وقت زودتر از اینكه از شیر بگیرنش عاشق نمی شه.

یه دختر خوب بیشتر از 3 ساعت تو حموم نمی مونه.

یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی كنه چرا باید زور بزنه و با گل پسرا كل كل كنه.

یه دختر خوب توی روی مامانش وا نمیسته و به خاطر قراری كه داره ( سركاره) 100000 تا دروغ نمی گه.

یه دختر خوب از مثلا 6 ساعت وقت كلاس خودش 5 ساعتش رو نمی پیچونه.

یه دختر خوب یواشكی دست تو جیب باباش نمی كنه.


یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو بر نمی داره بندازه رو سرش مثل روسری.

یه دختر خوب با همسایشون كه خوشگل تره لج نمی شه.

یه دختر خوب به خاطر پوست و رنگ بدنش باباشو انقدر تو خرج نمی اندازه.

یه دختر خوب وقتی معنی ترانه های خارجی رو نمی دونه مجبور نیست كه واسه كلاسش اونا رو گوش بده.

یه دختر خوب توی قرار با پسر كلاس زوركی نمی آد و بابای كارمند بیچاره اش رو مدیر عامل یا رئیس قلمداد نمی كنه.

یه دختر خوب دیگه به دختر افغانی ها حسودی نمی كنه.

یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می تركید، 100000 تا عیب و ایراد روی پسره نمی ذاره.

یه دختر خوب شب زود نمی خوابه كه صبح زود بیدار شه كه بتونه خودشو صافكاری و نقاشی كنه.

یه دختر خوب برای اینكه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمی كنه.( صغرا=هانی -  كبری=شانی )

یه دختر خوب از دماغ فیل نمی افته كه ؟ نه؟

یه دختر خوب توی مسافرت به خاطر كسی كه روش كلید كرده، باباشو توی منگنه قرار نمی ده كه بابا تند تر برو!

یه دختر خوب عكس های پسر خوشگلا مثل حمید گودرزی، شادمهر عقیلی و نخ سوزن محمدرضا گلزار رو به در و دیوار اتاقش نمی زنه.

یه دختر خوب وقتی لباس آنچنانی برای خودنمایی نداره از همسایه هاش قرض نمی كنه.

امضا: اتحادیه «همینه كه هست» یا « حقیقت تلخ»  است

·           

·           

·           

·           

دخترای بیجاره.....؟!؟!

 

  

 

دخترای خوب و...اصلا نگران نباشید!!!بعدا به طور مفصل حال پسرا رو می گیریم...البته پسرا هم ذوق نکنن..از قدیم گفتن پایان شب سپید و سفید سیاهه!!!

 

این دخیا اگه خوشگل باشن میگن این چه جیگریه.

اگه زشت باشن میگن کی اینو بگیره.

اگه تپل باشن میگن این چه گوشتیه.

اگه لاغر باشن میگن مردنیه. 

اگه مودبانه صحبت کنندمیگن چه لفظ و قلم.

اگه رک و راست باشن میگن چه بی حیاست"خودم و ایهام".

اگه بخوان یه خرده فکر کنند میگن چه ناز می کنه.

اگه سریع جواب بدن میگن چه حاضر جوابه.

اگه تند راه برند میگن داره میره سر قرار.

اگه آروم راه برند میگن دختره اومده بیرون چرخ بزنه ول بگرده.

حرف می زنه.bfاگه با موبایلش صحبت کنه میگن حتما داره با 

اگه خاستگارش رد کنه میگن حتما یکی زیر سر داره.

اگه حرف شوهر پیش بکشه میگن دختره سرسفید چشم و گوشش می جنبه.

اگه به خودش برسه میگن دلش شوهر می خواد.

اگه()()()()()()که بمیره خوبه؟؟؟؟

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:18 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟

دختر: سلام. خواهش می کنم ؟ asl plz
پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟
دختر‌: تهران/نازنین/۲۲
پسر: اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.
دختر: مرسی!شما مجردین؟

پسر: بله. شما چی؟ازدواج کردین؟
دختر: نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟
پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟
دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.
پسر: | wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم.
دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟
پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟
دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟
پسر: خیابون دربند. شما چی؟
دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟
پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟
دختر: اسم فامیلی شما چیه؟
پسر: من؟ حسینی! چطور؟
دختر: چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟
پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..
دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!
پسر: عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!
دختر:‌ او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم.دیگه اسم فریبرزو نیاریا!راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای
پسر: باشه عمه ملوک! بای……

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:17 :: نويسنده : سعید فاتحی

دید مجنون دختری مست و ملنگ
در خیابان با جوانانی مشنگ
خوب دقت كرد در سیمای او
دید آن دختر بُود لیلای او
با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)
من شنیدم تازگی چت می كنی
با جوانی اهل تربت می كنی
نامه های عاشقانه می دهی
با ایمیل از ( توی) خانه می دهی
عصرها اطراف میدان ونك
می پلاسی با جوانان ونك
موی صاف خود مجعد می كنی
با رپی ها رفت و آمد می كنی
بینی خود را نمودی چون مویز
جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)
خرمن مو را چرا آتش زدی؟
زیر ابرو را چرا آتش زدی؟
چشم قیس عامری روشن شده
دختری چون تو مثال زن شده
دامن چین چین گلدارت چه شد؟
صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟
ابروی همچون هلالت هم پرید؟
آن دل صاف و زلالت هم پرید؟
قلب تو چون آینه شفاف بود
كی در آن یك ذرّه ( شین و كاف) بود


دیگر آن لیلای سابق نیستی
مثل سابق صاف و عاشق نیستی
قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهر مجنون در دلت افتاده بود
تو مرا بهر خودم می خواستی
طعنه ها كی می زدی از كاستی؟
زهرماری هم كه گویا خورده ای
آبروی هرچه دختر برده ای
رو به مجنون كرد لیلا گفت : هان
سورۀ یاسین درِ‌ ِگوشم نخوان
تو چه داری تا شوم من چاكرت؟
مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟
خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر
یا برو دیوانه ای دیگر بگیر
ریش و پشم تو رسیده روی ناف
هستی از عقل و درایت هم معاف
آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچه پولدار است گرچه كه ول است
او سمندی زیر پا دارد ولی
تو به زحمت صاحب اسب شـَلی
خانه ات دشت و بیابان خداست
خانۀ او لااقل آن بالاهاست
با چنین اوضاع و احوالت یقین
خوشه ات یك می شود ، حالا ببین
او ولی با این همه پول و پله
خوشۀ سه می شود سویش یله
گرچه راحت هست از درك و شعور
پول می ریزد به پای من چه جور
عشق بی مایه فطیر است ای بشر
گرچه باشی همچو یك قرص قمر
عاشق بی پول می خواهم چكار
هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار
راست می گویند، تو دیوانه ای
با اصول عاشقی بیگانه ای
این همه اشعار می گویی كه چه؟
دربیابان راه می پویی كه چه؟
بازگرد امروز سوی كوه و دشت
دورۀ عشاق تاریخی گذشت
تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده
قید فرهاد جـُلمبر! را زده
یا همین عذار شده شكل گوگوش
كرده از سرتا نوك پایش روتوش
با جوانان رپی دم خور شده
نان وامق كاملاً آجر شده
ویس هم داده به رامین این پیام
بین ما هرچه كه بوده شد تمام
پس ببین مجنون شده دنیا عوض
راه تهرن را نكن هرروزه گز
اكس پارتی كرده ما را هوشیار
گرچه بعدش می شود آدم خمار
بیخیال من برو كشكت بساب
چون مرا هرگز نمی بینی به خواب
گفت با «جاوید» مجنون این چنین:
حال و روز لیلی ما را ببین
بشكند این «‌ دست شور بی نمك»
كرده ما را دختر قرتی اَنك
حال كه قرتی شده لیلای من
یست دیگر عاشق و شیدای من

می روم من هم پی ( كیسی ) دگر
تا رود از كله ام عشقش به در
فكر كرده تحفه اش آورده است
یا كه قیس عامری یك برده است
آی آقای نظامی شد تمام
قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام
خط بزن شعری كه در كردی زما
چون شده لیلای شعرت بی وفا

·           

·           

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

دختر ترشیده هاش جوجه کوچولوهاش جوش موشی هاش دختر سیبلو هاش  توپ بسکت بالی هاش قد کوتله هاش  دماغ کوفته ای هاش  اس و پاس هاش  و اون دخترای که سرشون بو باقالی میده........

چطورین  بی شوهری و بی دوست پسری و کلا بدون  جنس  مذکر در چه حالاین ....خماری نه؟

بی خیال همین سختی هاست که دخترا رو می سازه و گرنه اگه قرار بود هر دختری یک دوست پسر داشته باشه که این دنیا واسه دخترا می شد بهشت نه زمین حالا برین تو خماری چه اشکالی داره

یه شاعر خیلی با حال و اهل دلی میگه: من که از گل بهترم پسرم من پسرم تو که خار هرگلی دختری تو دختری  .

 به به لذتی بردیم عجب شعری عجب با مثما دمت جلیزو ولیز شاعر جان

بعد از این حرفا میریسم به بحث داغ امروز که مربوط میشه به  ویزگی های دخترای دانشجو این شما و این دخترای دانشجو

ويژگي هاي کلي: اين دختران از آن دسته دختراني هستند که تا زمان ورود به دانشگاه با واژه اي به اسم پسر غريبه هستند و تنها وسيله نقليه اي که سوار شده اند اتوبوس مي باشد.از نظر شکل ظاهري بيشتر شبيه مردان غيرتمند و با خدا هستند!!!

  خصوصيات دانشجويان دختر:
ترم
۱: اصولاً وقتي به آنها بگوييد با سه حرف پ- س – ر يک کلمه معني دار بسازيد مخ آنها ERROR ميدهد! چون فکر ميکنند تنها دانشجوي اين مملکت هستند عمراً کسي را تحويل نميگيرند. و تا وقتي که قبل از اسمشان کلمه مهندس و دکتر را به کار نبريد جوابتان را نمي دهند!

ترم ۲:فقط براي عمليات قضاي حاجت به WC مي روند.طولاني ترين مسيري را که طي ميکنند مسير دانشگاه تا خانه مي باشد.به پسران همکلاسي به چشم خواستگار نگاه مي کنند.تمام کتب ترم اول را مي خرند و با دقت جلد ميگيرند.سوژه خنده دانشجويان ترم بالايي هستند. وقتي به آنها سلام ميکنيد به چشم يک مزاحم خياباني به شما نگاه ميکنند!(بي جنبن ديگه!!!) در فاصله بين کلاسها نان و پنير دستپخت مادر را ميل ميکنند تا انرژي بگيرند!


ترم
۳: به معناي واژه پسر پي مي برند و با ماهيت آن موجودات عجيب و غريب آشنا مي شوند.به اين نکته حياتي پي مي برند که تنها استفاده WC قضاي حاجت نيست!!!سوژه خنده پيدا مي کنند.همه کتابها را از کتابخانه مي گيرند و متوجه ميشوند که تا 4 جلسه ميتوانند سر کلاس غيبت کنند.مي فهمند که شهر خيلي بزرگ است و غير از خانه شان جاهاي ديگري هم دارد! تريا دانشکده تبديل به پاتوق آنها ميشود.در جواب سلام شما ميگويند سلام!

ترم ۴: با واژه BF آشنا ميشوند اما راه و رسم تور کردنش را بلد نيستند.ابروها نازک ميشودو سيبيل ناپديد!در ساعت هاي استراحت بين کلاسها و حتي وسط کلاس ها به WC ميروند!!!هميشه در دانشگاه از قسمتهاي "پر پسر" عبور ميکنند.شروع ميکنند به پرسيدن آدرس از پسراي خوش تيپ دانشگاه!(نکته:اگر ديديد که جلوي در آموزش يه دختر ازتون آدرس آموزش رو پرسيد پس:۱ - دختره ترم ۴ درس ميخونه.۲-شما خوشتيپيد!.۳ – يالا مخشو بزن ديگه چلمن!)
شروع ميکنن به نوشتن جزوه !هر 
۲-۳ شب يکبار به خانه ميروند براي حاضري و به خاطر غر زدن هاي مامان بابا.(خوب پدر مادرن ديگه دلشون تنگ ميشه شما به بزرگي خودتون ببخشيد!) و تعويض لباس و بقيه روز ها خونه دوستشون درس ميخونن!(آره جون خودت .بيچاره پدر ,مادره خبر نداره خوابگاه دخترا بغل خوابگاه پسراست!!!!) در جواب سلام شما ميگويند:سلام.چطوري؟خوبي؟

ترم ۵:يکي از اين موجودات خوش خط و خال (BF ) را بدست مي آورند اما چون تازه کار هستند بامبول هاي زيادي سرشان پياده ميشود!اصلاً سر کلاسها نمي روند و از دانشگاه فقط با WC کار دارند!چون BF دارند ديگه احدي را تحويل نميگيرند و درست مثل ترم يک ميشوند( چون اين دفعه فکر ميکنن فقط خودشونن که BF دارند و آسمان باز شده اين پسره افتاده تو بغل اينا! =آخر بي جنبگي)کوتاهترين مسيري را که طي ميکنند مسير دانشگاه به کافي شاپ و سپس خانه ميباشد.از چهره مردانه گذشته تنها خاطره اي باقي مانده است!(اينجاست که ميگن مردونگي مرده!!!) به دليل افزايش آرايشات روي صورتشون اضافه وزن مي آورند و براي جبران آن از مقدار شلوار و مانتو شان کم ميکنند!يک ميز اختصاصي براي خودشان و BF شان در تريا دانشکده رزرو است!تابلو ميشوند.کارکنان حراست دانشگاه آنها را به اسم کوچک مي شناسند.سند کميته انضباطي را به نامشان ميکنند!
در جواب سلام شما (بعد از 10 دقيقه!) مي گويند:اوا سلام ببخشيد حواسم نبود(طرف داره عاشق ميشه و حواسش يه جاي ديگست....خاک بر سرت!)

ترم ۶: خيلي تابلو ميشوند!عاشق ميشوند! مورد سوءاستفاده قرار ميگيرند!مشروط ميشوند!!!

ترم ۷: به طرز وحشتناکي تابلو ميشوند! در عشق شکست ميخورند!مشروط ميشوند!

ترم ۸: دوباره آدم ميشوند.ديگر تابلو نيستند چون جوانان مستعد ديگري جاي آنها را ميگيرند(من لذت مي برم ميبينم اين جوونا.......!)جاي جاي دانشگاه برايشان خاطره انگيز است.مثل بچه آدم اين ترم درس ميخوانند فارغ ميشوند.در به در دنبال شوهر ميگردند.به نگهبان جلوي در دانشگاه هم پا مي دهند.به اولين پيشنهاد جواب مثبت ميدهند و از چاله به چاه مي افتند!!!

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : سعید فاتحی


Love من کجا هستی تا باز هم شرح حالم را بگیری و بنگری که Present illness ام همچون Past history  ام دردناک و جانگداز است.
ای کاش بودی تا
EKG قلب مرا میگرفتی و می فهمیدی از کدام Pain بزرگ رنج می برم!!!!

ای کاش بودی تا میدیدی عضلات پاپیلاری دریچه ی میترال و تریکوسپید قلبم آنقدر از برایت منقبض شدند که سرانجام دچار Failour  گشت!!!بنگر که چگونه قلبم را با انفوزین دکستروز ۵۰ ٪ زنده نگه داشته ام!!ای کاش زودتر بیایی و این آنژیوکت فراق را از شریان کرونر قلبم Dis کنی!!!

 

(...) جان از آن روزی که عدسی چشمانم به سمت عنبیه ی چشمان تو تحدب یافت تا به امروز که این نامه را برایت Order می کنم،لحظه ای خواب به چشمانم راه نیافته است.... بیا و بنگر که حتی لحظه ای غدد لاکریمال پلک فوقانی ام از فعالیت باز نایستاده اند و در فراقت چشمانم دچار  Lacrimation شده اند!!!

هر گاه به یاد روز های زیبایی که با هم بودیم می افتم،قلبم دچار تاکی کاردی و نفسهایم دچار تاکی پنه میشود..... Love من به یاد آر شب هایی را که برای قلب خسته ام آنکال بودی و با Order تلفنی ات CPR اش می نمودی!!! بیا و بار دیگر مرا بروفن و ناپروکسن باش!!!بیا که در فراقت محتاج سیتالوپرام و SSRI ها شده ام!!!!!

از همان روز اول که رگ چشمانم به رگ چشمانت آناستوموز یافت،از آن روز به بعد بود که خودم را در بیمارستان تخصصی قلب یافتم که در انتظار عمل پیوند قلب تو در بخش (عاشقان۱) بستری شده ام.......

Love من ای کاش می دانستم که در کدام بخش این جهان پذیرش شده ای تا با آمبولانس به آنجا می شتافتم و برگه ی ترخیصت را امضا می نمودم!!!!اما افسوس که عضلات چهار سر رانم از بس به دنبالت منقبض منبسط شدند از رمق افتادند و یون کلسیم موجود در شبکه سارکوپلاسمیشان دگر آزاد نمی شود!!!

(...) جان نمی دانم که آیا تو هنوزa به یاد من هستی یا خیر!؟! اما این را بدان که من همچنان آن عکس رادیولوژی یی را که با هم انداختیم زیر نور فلوروسنت نگاه میکنم و به یادت اشک می ریزم!!

هر لحظه که آهیانه مغزم (GA (General Appearance ی تو را به یادم می آورد غدد فوق کلیه ام به ترشح واداشته می شوند و وجودم سراسر آدرنالین میشود!!!!

سخن کوتاه کنم و سرت را بیش از این دچار میگرن نکنم، (...) جان قسم به آنژیوکت و هر آنچه کاتتر می شود، قسم به نیدل تیزی که از وسط قلب عاشقم گذشته است، و قسم به استیجر و انترن و اکسترن و اینترنی که در آرزوی رزیدنتی ست.... که در تمام عمرم،
Heart Rate قلب کوچکم تنها از برای تو ((سمع)) میشود و ریه های خسته ام از برای تو ((دق)) می شوند و گونه های سردم تنها با دستان گرم تو ((لمس)) می شوند!!!

پس بیا و هر چه سریعتر V/S ام را بگیر که عن قریب است در فراق عشق تو DC شوم......

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:12 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

 

 

شما در طول عمرتان فقط یکبار میتوانید از این محل دیدن کنید

 

اینجا شش طبقه است و ارزش محصولات هر طبقه بالایی‌ بیشتر از طبقه پائینی است

 

شما میتوانید فقط یک محصول از یکی‌ از طبقات انتخاب کنید و یا به طبقه بالایی‌ بروید

 

شما نمیتوانید به طبقات پایینی برگردید ولی‌ میتوانید از هر طبقه که خواستید از فروشگاه خارج شوید

 

____________________________________ 

 

خانمی را که تازه وارد فرشگاه شده در نظر گرفته و با او همراه می‌شویم .

 

 او به طبقه اول میرود که در تابلو ورودی آنجا نوشته:این مردن دارای شغل ثابت هستند.

 

.مردان بنظرش جالب میایند ولی‌ تصمیم می‌گیرد طبقه بالا را هم ببیند

 

اینجا نوشته این مردان دارای شغل ثابت هستند و بچه‌ها را دوست دارند

 

با خودش میگه خیلی‌ خوبه ولی من بیشتر میخوام و به طبقه سوم میره

 

اینجا نوشته شده این مردان شغل ثابت دارند و بچه‌ها را دوست دارند و بسیار خوش قیافه هستند

 

نگاهی به مردان میندازه میگه وای خدای من ولی احساس میکنه که باید بره طبقه بالاتر که آنجا نوشته:

 

این مردان شغل ثابت دارند بسیار خوش تیپ و قیافه هستند عاشق بچه‌ها هستند و به کار های خانه علاقمندند

 

خانم اینجا رو هم میبینه و میگه واااای خدای من کمک کن دیگه نمیتونم خودمو نگهدارم ولی‌ ناخود آگاه میره طبقه پنجم که اینجا نوشته:

 

این مردان شغل ثابت دارند عاشق بچه‌ها هستند فوق آلعاده خوش بر و رو هستند شدیدا به کارهای خانه علاقمندند و مردانی رمانتیک میباشند

 

دیگه آنچنان وسوسه شده که نمیتونه صرف نظر کنه ولی‌ باز ناخود آگاه میره طبقه ششم که اینجا روی یک تابلوی  دیجیتال نوشته

 

شما بازدید کننده شماره ۳۱۴۵۶۰۱۲از این طبقه هستید اینجا هیچ مردی وجود ندارد این طبقه فقط برای این است که ثابت کنیم که زنها را بهیچ وجه نمیتوان راضی‌ نمود از بازدیدتان از فروشگاه شوهر سپاسگزاریم

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : سعید فاتحی

زماني که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهي غذاي ساده صبحانه را براي شب هم آماده کند. يک شب را خوب يادم مانده که مادرم پس از گذراندن يک روز سخت و طولاني در سر کار، شام ساده اي مانند صبحانه تهيه کرده بود. آن شب پس از زمان زيادي، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسيس و بيسکويت هاي بسيار سوخته، جلوي پدرم گذاشت. يادم مي آيد منتظر شدم ببينم آيا او هم متوجه سوختگي بيسکويتها شده است!

ولی کاري که پدرم انجام داد اين بود که دستش را به طرف بيسکويت دراز کرد، لبخندي به مادرم زد و از من پرسيد که روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نيست که آن شب چه جوابي به پدرم دادم، اما کاملاً يادم هست که او را تماشا مي کردم که داشت کره و ژله روي آن بيسکويتهاي سوخته مي ماليد و لقمه لقمه آنها را مي خورد.

يادم هست آن شب وقتي از سر ميز غذا بلند شدم، شنيدم مادرم بابت سوختگي بيسکويت ها از پدرم عذر خواهي کرد و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: اوه عزيزم، من عاشق بيسکويتهاي خيلي برشته هستم.
 
همان شب، کمي بعد که رفتم تا بابام را براي شب بخير ببوسم، از او پرسيدم که آيا واقعاً دوست داشت که بيسکويتهاش سوخته باشد؟

او مرا در آغوش کشيد و گفت :مامان تو امروز روز سختي را در سرکار گذرانده و خيلي خسته است. بعلاوه، بيسکويت کمي سوخته هرگز کسي را نمي کشد!

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:6 :: نويسنده : سعید فاتحی

>>>>>>>>>. کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فيلسوف است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که راست و دروغ برای او يکی است متملق و چاپلوس است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که پول ميگيرد تا دروغ بگويد دلال است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد گداست.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد قاضی است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که پول می گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکيل است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که جز راست چيزی نمی گويد بچه است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که به خودش هم دروغ می گويد متکبر و خود پسند است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که سخنان دروغش شيرين است شاعر است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که علی رغم ميل باطنی خود دروغ می گويد زن و شوهر است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که اصلا دروغ نمی گويد مرده است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد بازاری است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.
>>>>>>>>>
>>>>>>>>>. کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند ديوانه است.

شما کدومید؟

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:1 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

 

 

 فلسفه‌ی فحش خیلی پیچیده است چه بسا فحش‌هایی که هر کس می‌ده بیانگر شخصیت و درون او باشد . اما از اونجا که فحش در بین دانشجویان امروزه‌ی ما جایگاه بسیار ویژه‌ای دارد بنده شما رو با تعدادی از اونها آشناتون می کنم که از شهرت ویژه ای برخوردارند :
دانشجوی تهران شمال :
نکته : وقتی می‌خونید این قسمتو سعی کنید لباتون تا حد امکان غنچه باشه:
بی‌ادب , تو واقعا عقلتو از دست دادی دیوونه . منو ترسوندی بی‌شعور تلفظ : بی ششووور ) امیدوارم ولنتاین کچل شی . بد بد بد)
دانشجوی تهران جنوب :
(…. …. …. ….. … .. … ..کلا سانسور شد )

دانشجوی دانشگاه تهران :
وطن‌فروش مزدور , لیبرال خود فروخته , مخل نظام , تو حق شرکت در انتخابات بعدی رو نداری با اون کاندید از خودت نفهم تر , فاشیست تند رو
(توجه داشته باشید که موضوع دعوا سیاسی بوده)
دانشجوی پزشکی :
در دیکشنری این بروبچ کلمه‌ی فحش تعریف نشدست

دانشجوی هنر :
من شعر دوازدهم از هشت کتاب استاد سهراب رو به تو بی‌ادب بی‌فرهنگ تقدیم می‌کنم امیدوارت گیتارت بشکنه و تا اخر عمر یکه و تنها و بی‌عشق و ژولیت بمونی .
وفتی هم کار بالا می‌گیره کاریکاتور همدیگه رو می‌کشن .

دانشجوی الهیات :
یا ایهو الذی فحشو فحشً فاحشتن ای هستیت به عدم مبدل , ای دچار دور تسلسل شده , ای علتت به ممکن الوجود گرویده , فلسفه ی تو دچار تضاد شده و من به خود اجازه ی بحث نمی‌دم …. *
*: این آخری که گفت از اون ناجوراش بود که فلش بک زد به دوران دبیرستان و رشته ی علوم انسانی که می‌خوند و واسه خودش یلی بود
دانشجوی تربیت بدنی:
به من گفتی … , … خودتی و جد و آبادت
به همین کوتاهی البته بعدش یه
۲ ساعتی بزن بزن می‌شه

دانشجوی زبان خارجی :
هنوز دعوا نشده , شروع می‌کنن خارجکی بلغور کردن البته به نظر من اگه ترجمه‌ی حرفاشونو می‌دونستند خودشون رو زبونشون فلفل می‌ریختن و
۲ روز تو اتاق خودشونو حبس می‌کردن
دانشجوی حقوق :
تو با این کارت به حقوق شهروندی من تجاوز کردی و من طبق اصل
۱۵۳ قانون اساسی حق دارم ازت شکایت کنم و مادرتو به عزات بشونم شما می تونید هیچی نگید اما هر چی بگید بر علیه شما تو دادگاه استفاده می‌شه .
راستی اگه وکیل تسخیری خواستی به خودم بگو
دانشکده ی کاشون :
کسی با تو زر نزد . کثافت مرض . از جلو چشام خفه شو
( من قصد توهین یه هیشکی رو ندارم )

دانشجوی دختر
در اکثر موارد دختره وقتی با پسره دعواش میشه:
دختر:تو همیشه به من دروغ گفتی , تو هیچ وقت منو دوست نداشتی , من بازیچه‌ی دستای کثیفت بودم , حالا جواب خونوادمو چی بدم ؟ برو گمشو دیگه نمی‌خوام ببینمت . 

 

18 دی 1389برچسب:, :: 17:55 :: نويسنده : سعید فاتحی

اگر می خواهید عکس تماشا کنید

اول عضو شوید وبعی ازبالا سمت راست گزینه عکس های جالب ومهیج را انتخاب کنید وعکس هارا تماشا کنید.

17 دی 1389برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

دو شنبه 17 دی 1389برچسب:, :: 16:42 :: نويسنده : سعید فاتحی

مراقبت از كبد

بزرگترين و پيچيده ترين ارگان بدن كبد است. كبدبزرگترين غده بدن نيز محسوب مي گردد. كبد درقسمـت راسـت شكم و زير قفسه سينه درست زير ديافراگم قرار دارد. كبد مخروطي شكل بوده و سطحي صاف، نرم و لاستيك مانند دارد. رنگ آن قهـوه اي متـمـايل بـه قـرمز تـيـره است. كبد از دو بخش بنام لوب بزرگ وكوچك تشكيل يافته است. وزن آن از 1.2 تا 2.5 كيلوگرم متغير بوده و با ابعاد 20 سانـتـي مـتـر طـول در 17 سانتي متر عرض و ضخامت 12 سانتي متر است. قسمت اعظم كبد از سلول هايي موسوم به هپاتوسيت ها تشكيل يافته است. كاركردها و وظايف متعدد كبد آن را به يك عضو بسيار حياتي و مهم تبديل ساخته است. وظايف كبد را ميتوان اينچنين برشمرد:
1- كبد مسئول بيش از 500 كارد كرد حياتي در بدن است.
2-بيش از يك ليتر خون در هر دقيقه از طريق كبد فيلتر ميشود.
3- تفكيك مواد مغذي از مواد زايد. سم زدايي، تجزيه مواد شيميايي و يا تبديل مواد شيمايي سمي و غير قابل دفع به مواد غير سمي و قابل دفع. (متابوليزه كرده و غير فعال كردن سموم)
4- يك كبد سالم قادر است 100 درصد باكتريها و سموم را پيش از آنكه به جريان عمومي خون بدن راه يابند، از بدن دفع كند.
5-در حفظ تعادل و تنظيم هورمونهاي بدن نقش دارد.
6- در ذخيره سازي و متابوليسم چربيها، كربوهيدراتها و پروتئينها نقش دارد.
7- محل ذخيره گلوكز (قند) خون است. كبد گلوكز را تبديل به گليكوژن كرده و در خود ذخيره ميكند. در صورت نياز مجددا گليوكوژن را تبديل به گلوكز كرده و به جريان خون وارد ميسازد.
8- محل ذخيره چربيها، ويتامينها (به ويژه ويتامينهاي
A,D,E,K,B12)، املاح معدني (آهن، فولات، مس) و ساير مواد مغذي.
9- كبد يك كارخانه بيوشيمايي است:
* سنتز آلبومين: پروتئيني كه تبادل آب ميان خون و بافتهاي بدن را تنظيم ميكند.
* سنتز كلسترول: كبد تمام كلسترول مورد نياز بدن را ميسازد.
* سنتز فاكتورهاي انعقاد خون.
* ساخت گلوگز از برخي آمينو اسيدهاي خاص، گليسرول و لاكتات.
* سنتز گلوبين: بخشي از هموگلوبين خون.
* سنتز فاكتورهاي ايمني سيستم ايمني بدن.
* سنتز فسفوليپيدها و ليپوپروتئينها-سنتز تريگليسيريدها از اسيدهاي چرب و گليسرول.
10- كـبد صفرا را ترشح ميكند. صفرا مايعي زرد متمايل به سـبـز اسـت. صفرا وظيفه كمك به گوارش و جذب چربيها و دفـع مــواد زايد را بر عهده دارد. تركيبات عمده صفرا شامل كلـسترول، فسـفوليپـيـدها، بـيـلي روبـيـن و املاح صفراوي
اسـت. صـفـرا از طـريـق مجاري متعدد صفراوي كبد ابتدا در كيسه صفرا ذخيره شده و پس از مصرف مواد غذايي حاوي
چــربي به روده كوچك تخليه ميگردد. كيسه صفرا يك ارگان گلابي شكل بوده كه به كبد متصل است.
11- زدودن بيلي روبين از خون. طحال مسئول انهدام گلبولهاي قرمز فرسوده و پير است. از انهدام هموگلبوبين گلبولهاي قرمز ماده اي زرد رنگ بنام بيلي روبين پديد مي آيد. اما اين بيلي روبين نا محلول در آب در كبد به بيلي روبين قابل دفع تبديل ميگردد.
12- دفع آمونياك. آمونياك حاصل از تجزيه پروتئينها يك ماده سمي خطرناك است كه كبد با تبديل آمونياك به اوره اين ماده سمي را از طريق ادرار از بدن دفع ميكند.
13- كبد تصفيه خانه و پالايشگاه بدن است. هر چيزي كه ماميخوريم، مياشاميم، تنفس ميكنيم و يا با پوستمان تماس مي يابد سرانجام به كبد مان ميرسد. كبد وظيفه تصفيه آلايندهاي هوا، آفت كشها، دود سيگار، مواد شيمايي، الكل، مواد مخدرو تمام داروهاي مصرفي ما را بعهده دارد. اگر كبد وجود نداشت داروها براي هميشه در بدنمان باقي ميماندند و الكل هيچگاه از بدن دفع نميگرديد.
14-در 3 ماه نخست بارداري توليد گلبولهاي قرمز در جنين منحصرا توسط كبد صورت ميگيرد. از هفته 24 بارداري به بعد مغز استخوان اين وظيفه را بعهده ميگيرد.
* بد كاركردن، سوء تغذيه و استرس بيش از حد به كبد ريشه اكثر بيماريهاست.
* تمام خون برگشتي از دستگاه گوارش كه حاوي مواد غذايي است ابتدا به كبد ميرود. بنابراين تمام غذايي كه ما ميخوريم توسط كبد پردازش ميشود.
يك مطلب جالب درباره كبد:
كبد از مقاومت، قدرت بازسازي و ترميم خارق العاده اي برخوردار است. هرگاه كبد 80 تا 90 درصد سلولهايش را نيز از دست بدهد باز هم قادر است به وظايفش عمل كند. همچنين كبد قادر است خودش را بطور كامل احياء و باز سازي كند. حتي اگر بخش عمده كبد با عمل جراحي برداشته شود، كبد پس از چند هفته قادر است كاملا خودش را بازسازي كند. از اين رو در پيوند كبد تنها لوب بزرگتر كبد فرد سالم به بدن فرد دريافت كننده پيوند زده ميشود كه پس از چند هفته هم اهدا كننده و هم دريافت كننده كبدشان بازسازي ميگردد. اما كبد فنا ناپذير هم نيست. سمومي مانند الكل، برخي داروها و ويروسهايي همچون هپاتيت
B و C ميتوانند آسيب دائمي به كبد وارد سازند.
بيماريهاي شايع كبد:
1- هپاتيت: هپاتيت به التهاب كبد اطلاق ميگردد. عامل اين التهاب ميتواند ويروسي، باكتريايي، برخي داروها و يا ضربه مكانيكي باشد. اما از اين ميان هپاتيت ويروسي از همه شايع تر و خطرناكتر است. هپاتيت
A وE از طريق آب و غذا، هپاتيت B از طريق خون- مايعات بدن-رابطه جنسي محافظت نشده-سوزن و سرنگ مشترك-مادر آلوده به جنين انتقال مي يابد. هپاتيت B مانند ويروس HIV انتقال مي يابد اما بسيار آسانتر از آن بطوري كه ويروس هپاتيت B از طريق بزاق دهان نيز به آساني انتقال مي يابد. اگر بر حسب تصادف سوزن سرنگ فرد مبتلا به ويروس HIV در پوستتان فرو رود احتمال مبتلا شدن شما به اين ويروس 1 در 2000 (0.2 درصد) ميباشد اما اگر فرد مذكور مبتلا به هپاتيت B باشد احتمال مبتلا شدن شما به، 1 در 4 (25 درصد) كاهش مييابد. هپاتيت C نيز عمدتا از طريق خون انتقال مي يابد.
2- كبد چرب: به تجمع سلولهاي چربي در كبد اطلاق ميگردد. كبد چرب در افراد چاق و ديابتي بيشتر مشاهده ميگردد.
3- سرطان كبد:در اين حالت تكثير سلولهاي كبدي سريعتر از حالت معمول انجام ميگيرد. هپاتيت
B و C شانس ابتلا به سرطان كبد را افزايش ميدهند.
4- سيروز كبدي(تنبلي كبد): آسيب پيشرفته به كبد سيروز كبدي ناميده ميگردد. در اين حالت بافت طبيعي كبد به يك بافت‌ جوشگاهي‌ تبديل ميگردد. سيروز كبدي موجب ميگردد تا كبد ديگر نتواند خودش را ترميم و بازسازي كند به همين خاطر كبد بتدريج از كار مي افتد. پيوند كبد تنها راه درمان سيروز كبدي ميباشد. مصرف زياد مشروبات الكلي، هپاتيت
B و C، و بيماريهاي خود ايمني از عوامل ايجاد كننده سيروز كبدي ميباشند. در زير ميتوانيد تصوير كبد سالم (راست) و سيروز كبدي(چپ) را مشاهده كنيد.
5- سنگ كيسه صفرا: به وجود سنگ در كيسه صفرا اطلاق ميگردد. سنگ كيسه صفرا عمدتا ازبلورهاي كلسترول تشكيل يافته است اما در اين سنگها املاح صفراوي و كلسيم نيز مشاهده ميگردد. رژيم غذايي پر چرب و كم فيبر، اضافه وزن و چاقي و قرصهاي ضد بارداري از عوامل بروز سنگ كيسه صفرا ميباشد.

6- يرقان(زردي): به افزايش غلظت بيلي روبين خون اطلاق ميگردد. يرقان موجب زرد شدن پوست، سفيدي چشمها و غشاء مخاطي دهان ميشود. اين رنگ زرد در موارد شديد تر به قهوه اي ميگرايد. انسداد مجاري صفراوي، بيماريهاي خوني (مانند كم خوني)، نارسايي هاي كبدي، نقصهاي ژنتيكي و هپاتيت ويروسي از عوامل بوجود آورنده يرقان ميباشند. مصرف غذاها و مواد شيمايي حاوي مقادير زياد بتا كاروتن مانند هويج نيز باعث زردي پوست ميشود اما سفيدي چشم در اين حالت زرد نميشود. يرقان فيزيولوژيك در نوزادان تازه متولد شده يك امر طبيعي و بي خطر ميباشد. اين زردي از روز دوم و پنجم تولد در نوزاد بروز كرده و حداكثر تا دو هفته باقي ميماند. علت زردي فيزيولوژيك تغييرات خوني و عدم تكامل كامل كبد نوزاد مي باشد. اگر زردي پس از هفته نخست تولد در نوزاد بروز كند ممكن است بعلت شير مادر باشد كه مي‌بايست شير مادر براي چند روز قطع و سپس مجددا آغاز گردد. (البته زردي نوزادان را حتما با پزشك متخصص خود در ميان بگذاريد) زردي نشانه بيماريست است و نه يك بيماري.
علايم خوب كار نكردن كبد به قرار زير ميباشد:
1- عدم تحمل غذاهاي چرب و ادويه دار.
2- افزايش وزن.
3- سردرد تكرار شونده.
4- سوء هاضمه.
5- يبوست مزمن.
6- ضايعات پوستي: اگزما، پسوريازيس و جوش دانه ها.
7- طعم فلزي در دهان.
8- تورم و يا درد شديد شكم.
9- اختلالات رود ه اي، سينوسي و آلرژيك.
10- سيستم ايمني ضعيف.
11- پيري زود رس.
12- خستگي مزمن.
‌13- خونريزي و يا كبود شدن سريع پوست.
14- ادم(خيز) پاها. (تجمع پاها از مايعات)
15- مدفوع آغشته به خون و يا قير مانند و يا مدفوع كم رنگ.
16- ادرار خيلي تيره.
17- خارش طولاني مدت پوست.
18- بي‌اشتهايي، تهوع و استفراغ و علائم شبيه آنفلوانزا.
راههاي محافظت از اين ارگان حياتي:
1- از مصرف مشروبات الكلي و مواد مخدر اجتناب ورزيد.
2- هرگز داروها و مواد مخدر را با الكل نياميزيد. مصرف همزمان استامينوفن و الكل براي كبد بسيار سمي بوده و به آن آسيب جدي وارد ميسازد.
3- مصرف بي رويه استامينوفن و ساير مسكنهاي درد مانند
TYLENOL (به غير از آسپرين) براي كبد مضر ميباشد.
4- حتما خود را در مقابل ويروس هپاتيت
B واكسينه كنيد.
5- داروها نيز سم محسوب ميشوند. بنابراين از مصرف خود سرانه آنها بپرهيزيد. داروها را با تجويز پزشك مصرف كرده و ميزان دوزمصرفي انها را افزايش ندهيد.
6- از مصرف بيش از حد ويتامين هاي محلول در چربي مانند
A,D,E,K بپرهيزيد.
7- از مصرف غذاهاي پر چرب بپرهيزيد. كبد تمام كلسترول مورد نياز بدن شما را ميسازد.
8- وزن خود را كنترل كنيد. چاقي شما را مستعد بيماريهاي: كبد چرب، هپاتيت و سيروز كبدي ميكند.
9- بهداشت فردي را رعايت كنيد.
10- از مصرف داروهاي غير ضروري اجتناب ورزيد. از مصرف همزمان چند دارو با هم خودداري كنيد مگر با تجويز پزشك.
11- مصرف ويتامين
C و چاي سبز براي سلامتي كبد مفيد است.
12- مصرف غذاهاي سرخ كرده، آماده(فست فود) و روغنهاي جامد را به حداقل برسانيد.
13- از غذاهاي پرچرب،خيلي شيرين و يا شور بپرهيزيد.
14- از روبوسي افراد غريبه خودداري كنيد.
15- بطور منظم ورزش كنيد.2 تا 3 روز در هفته فعاليت بدني داشته باشيد.
16- مصرف غذاهاي پر فيبر را افزايش دهيد مانند: سبزيجات، ميوه ها، برنج، غلات و دانه هاي كامل.
17- هرگز به سرنگ و سوزنهاي دور انداخته شد دست نزنيد.
18- بخارات حاصل از رنگها، حلالها، تينرها، چسبها، اسپري هاي رنگ، اسپري هاي آفت كش و حشره كش همگي سمي هستند. بنابراين هنگام سمپاشي، استفاده از اسپري حشره كش ورنگ كردن حتما از ماسك استفاده كرده و از تهويه مناسب اتاق مطمئن گرديد. همچنين براي جلوگيري از تماس يافتن اين گونه مواد شيمايي با پوست حتما از دستكش، كلاه و ماسك استفاده كنيد.
19- از آميزش جنسي محافظت نشده و به اشتراك گذاشتن سرنگ و سوزن اجتناب ورزيد.
20- هپاتيت
B و Cدرمان نشده منجر به سيروز كبدي، سرطان كبد و سرانجام پيوند كبد ميگردند. بنابراين چنانچه جزو آن دسته از افرادي ميباشيد كه در معرض اين بيماريها قرار داريد حتما واكسن هپاتيت B را تزريق كنيد و بطور منظم هم تست هپاتيت را انجام دهيد. افراد زير بيشتر در معرض ابتلا به هپاتيت ميباشند:
* افرادي كه از داروهاي داخل وريدي استفاده ميكنند.
* معتاداني كه از سوزن و سرنگ مشترك استفاده ميكنند.
* زنان و مرداني كه شريك جنسي متعدد دارند.
* كاركنان آمبولانسها، پرستاران، آتش نشانان، افسران پليس و غسالها.

 

17 دی 1389برچسب:, :: 16:39 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

دو شنبه 17 دی 1389برچسب:, :: 16:4 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

دو شنبه 17 دی 1389برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

دو شنبه 17 دی 1389برچسب:, :: 15:51 :: نويسنده : سعید فاتحی

داستان زندگی سیاه

 

 

مرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی
روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار
یک جایی شبیه دل خودش ،
کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ،
کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش ،
دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش ،
خیابان ساکت بود ،
فکرش را برد آن دورها ، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را
صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ،
هوا سرد بود ، دستهایش سرد تر ،
مچاله تر شد ، باید زودتر خوابش میبرد
صدای گام هایی آمد و .. رفت ،
مرد با خودش فکر کرد ، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد ،
خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش ،
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد ، شاید مسخره اش می کردند ،
مرد غرور داشت هنوز ، و عشق هم داشت ،
معشوقه هم داشت ، فاطمه ، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید ،
به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر ،
گفته بود : - بر میگردم با هم عروسی می کنیم فاطی ، دست پر میام ...
فاطمه باز هم خندیده بود ،
آمد شهر ، سه ماه کارگری کرد ،
برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد ، خواستگار شهری ، خواستگار پولدار ،
تصویر فاطمه آمد توی ذهنش ، فاطمه دیگر نمی خندید ،
آگهی روی دیورا را که دید تصمیمش را گرفت ،
رفت بیمارستان ، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ،
مثل فروختن یک دانه سیب بود ،
حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی ،
پیغام داد به فاطمه بگویند دارد برمیگردد
یک گردنبند بدلی هم خرید ، پولش به اصلش نمی رسید ،
پولها را گذاشت توی بقچه ، شب تا صبح خوابش نبرد ،
صبح توی اتوبوس بود ، کنارش یک مرد جوان نشست ،
- داداش سیگار داری؟
سیگاری نبود ، جوان اخم کرد ،
نیمه های راه خوابش برد ، خواب میدید فاطمه می خندد ، خودش می خندد ، توی یک خانه یک اتاقه و گرم
چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد :
- پولام .. پولاااام ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- بیچاره ،
- پولات چقد بود ؟
- حواست کجاست عمو ؟
پیاده شد ، اشکش نمی آمد ، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از ته دل فریاد کشید ،
جای بخیه های روی کمرش سوخت ،
برگشت شهر ، یکهفته از این کلانتری به آن پاسگاه ،
بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ،
دل برید ،
با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود ،
...
- پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس ...
چشمهاشو باز کرد ،
صبح شده بود ،
تنش خشک شده بود ،
خودشو کشید کنار پله ها و کارتن رو جمع کرد ،
در بانک باز شد ،
حال پا شدن نداشت ،
آدم ها می آمدند و می رفتند ،
- داداش آتیش داری؟
صدا آشنا بود ، برگشت ،
خودش بود ، جوان توی اتوبوس وسط پیاده رو ایستاده بود ،
چشم ها قلاب شد به هم ،
فرصت فکر کردن نداشت ،
با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب کرد به سمت جوان دزد ،
- آی دزد ، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس ... آی مردم ...
جوان شناختش ،
- ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال ...
پهلوی چپش داغ شد ، سوخت ، درست جای بخیه ها ، دوباره سوخت ، و دوباره ....
افتاد روی زمین ،
جوان دزد فرار کرد ،
- آییی یی یییییی
مردم تازه جمع شده بودند برای تماشا،
دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ،
- بگیریتش .. پو . ل .. ام
صدایش ضعیف بود ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- چاقو خورده ...
- برین کنار .. دس بهش نزنین ...
- گداس؟
- چه خونی ازش میره ...
دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش
دستش داغ شد
چاقوی خونی افتاده بود روی زمین ،
سرش گیج رفت ،
چشمهایش را بست و ... بست .
نه تصویر فاطمه را دید نه صدای آدم ها را شنید ،
همه جا تاریک بود ... تاریک .
.........
همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه :
- یک کارتن خواب در اثر ضربات متعدد چاقو مرد .
همین ،
هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد ،
نه کسی فهمید مرد که بود ، نه کسی فهمید فاطمه چه شد
مثل خط خطی روی کاغذ سیاه می ماند زندگی ،
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ،
انگار تقدیرش همین بود که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ،
شاید فاطمه هم مرده باشد ،
شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند ،
کسی چه میداند ؟!
کسی چه رغبتی دارد که بداند ؟
زندگی با ندانستن ها شیرین تر می شود ،
قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست
قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست

 

 

17 دی 1389برچسب:, :: 15:30 :: نويسنده : سعید فاتحی

قدرت کردگار مي بينم        حالت روزگارمي بينم

از نجوم اين سخن نميگويم          بلکه ازکردگارمي بينم

غ  ش دال چون گذشت ازسال       ابوالعجب روزگارمي بينم

ازشهنشاه ناصرالدين شاه            شيوني بيمدارمي بينم

درشب شنبه ماه ذيقعده              تن او برکنار مي بينم

بعدازآن شه مظفرالدين را              توبدان برقرارمي بينم

از الف تا به دال ميگويم                 شاهيش رامدارمي بينم

چون گذشت ازسريردولت او            توببين من دوبار مي بينم

درخراسان ومصروشام وعراق            فتنه وکار زارمي بينم

جنگ وآشوب وفتنه بسيار             در يمن ويسارمي بينم

غارت وقتل لشکر بسيار               درميان وکنار مي بينم

بعر ازاين شه چورفت ازپايان           سيدي تاجدار مي بينم

نيب مهدي آشکار شود                بلکه من آشکارمي بينم

جنگ اودرميان افغان است            لشکرش بيشمارمي بينم

بندگان جناب حضرت او                  سربسر تاجدارمي بينم

شوروغوغاي زن شود پيدا             بوالعجب روزگارمي بينم

اندکي دين اگربودآنروز                   درحد کوهسارمي بينم

چون زمستان پنجمين بگذشت       ششمين رابهارمي بينم

گرگ باميش وشيرباآهو                   بچراسبزه وارمي بينم

متصف برصفات سلطان است           ليک درويش وارمي بينم

بلکه ويرانه اي پرگنج است              کش سعادت شعارمي بينم

يار وغار بهشت دراول                    شاه خوش روزگارمي بينم

 

دو شنبه 17 دی 1389برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : سعید فاتحی

باز آمدم ازقبض حق مخلوق را احياکنم                   چندي براي جستجو گردش دراين دنياکنم

اندر ميان صدنفر معشوق را پيدا کنم                      باز آمدم موسي صفت تاخود يد وبيضاکنم

                                      فرعونيان راسربسر مستغرق درياکنم

تامن بدنيا آمدم بگريخته او در عدم                         کافرزبانش لال شد هرمنکري بربست دم

بگرفت دست دعوتم آفاق رازير قدم                         باز آمدم همچون خليل ازمعجزات دمبدم

                                     نمرودي و نمرود را معدوم راپيداکنم

درطينتم بسر شته شد مهرنبي عشق ولي               اندر دلم بنوشته شد (الله مولاناعلي)

هم يا عليا ياعلي ازصدق دل گويم جلي                      نورعلي نورعلي شد در دلم چون منجلي

                                       زان عاشقانه درجهان سر نهان افشاکنم

همچون کبوتر ازهواباصد معلق آمدم                            روح القدس بودم ولي باجسم مطلق آمدم

چون رجعتم سوي وطن گشتم محقق آمدم                 من مظهر حق آمدم لاقيد مطلق آمدم

                                        هرلحظه در ديوان دل ديباچه انشاء کنم

سه شنبه 17 دی 1398برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : سعید فاتحی


گفتم غم تودارم گفتا غمت سراید         گفتم که ماه من شو گفتا اگربراید
گفتم زمهرورزان رسم وفا بیاموز             گفتا زخوب رویان این کارکم تراید
گفتم که برخیالت راه نظرببندم            گفتا که شبروست اوازراه دیگراید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد        گفتا اگربدانی هم اوت رهبراید
گفتم خوشاهوایی کزباد صبح خیزد            گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر اید
گفتم که نوش لعلت مارابه ارزوت کشت       گفتا توبندگی کن کاوبنده روراید

17 دی 1389برچسب:, :: 12:22 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

« بسم الله الرحمن الرحیم»

روزی روزگاری روی این کره ی خاکی،شهری بود بامردمانی مهربان،خون گرم ،مهمان نوازو...که اسم این شهراصفهان بود.

اسم پسرداستان ما سعیدواسم دختراین داستان هم مهسا

اگه عاشق نیستید ودرد عشق رو نچشیدید این داستان رو نخونید.

روزی روزگاری زیر این آسمان ابی پسری بود که فارغ ازهمه چیز زندگی می کرد که دوست دختری به نام فا يزه داشت که باهم  خیلی خوش بودند.

شبی سعید توی محله شان بادوستانش بازی می کرد . چندتادخترهم که یکیشان می دانست سعید باکی دوست انجا قاطی دختراداشت بازی می کرد. ساعت از 9 گذشته بود سعید ودوستاش می خواستند برند خانه که ان دختر که اسمش مهسا بود باچرخ امد وبه سعید بیسکوییتی  تعارف کر:

مهسا: سلام سعید این بیسکوییت را فایزه داده بگیر!!!

سعید:خیلی ممنونم و...

سعید بیسکوییت راازمهسا گرفت وقتی می خواست بیسکوییت رابخوره دوستاش بهش گفتند:

- سعید بیسکویت رو نخور وبنداز ...

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 17 دی 1398برچسب:, :: 10:8 :: نويسنده : سعید فاتحی

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید سلام خوبیدمن سعید هستم امید وارم ازوبلاگ من راضی باشید
آرشيو وبلاگ
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 44871
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->